مجتهدی که خل و چل شده بود و هر و هر بیخودی میخندید

mollah


آیت الله الهیان در قزوین سکته کرد. پیش محمد صفری می فرمود: زمستان بود و بخاری خاکه اره ای هم برایش گذاشته بودند تا سرما نخورد. آمدم منزلش سر بزنم دیدم افتاده است و سریع آمدم دکتر آوردم و دکتر معاینه کرد و گفت باید به تهران منتقل شود. رفقا یا فرزندانش ایشان را برای معالجه به تهران بردند. حدود یک سال بعد از سکته اش به مدرسه التفاتیه تشریف آوردند و در حجره سید محمد خوئینی ها سکنی کردند و مردم و علاقمندان به عیادت ایشان می آمدند.





آقای خوئینی ها می گفت: گاه که مردم می آمدند آقای الهیان با صدای بلند قاه قاه می خندید. من عرض کردم: آقا! این طور که شما می خندید صورت خوشی ندارد.





ایشان فرمود: دست خودم نیست. من گاه در وجود بعضی ها چیزهایی می بینم که ناگهان خنده ام می گیرد.




https://is.gd/OgZFn5

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

طرز برخورد حضرت علی با مهمان

بیدار باشید، هیچ قِشری از جامعە از خیانت و کلاهبرداری سپاە در اَمان نیست‎

دوزخ سازان عمامه دار- بخش پنجم