بعد از «جمهوری جعلی»، اینک «دموکراسی مجازی» (بخش سوم: دموکراسی یک نسخه برای تصمیم گیری است، نه برای هرزگردی!)

monty


همانطور که در بخش قبلی عنوان شد دموکراسی در اصل یک ایده برای نحوه اداره کشور است. در امورحاکمیتی یک سوال بنیادی به نحو اجتناب ناپذیری پیش میآید: در کشور چه کسی حرف آخر را میزند؟ جواب دموکراسی این است: مردم!
باید دقت کرد که این جواب نه صحیح است و نه غلط، بلکه یک نسخه پیشنهادی برای گشایش «قفل شدن» هایی است که در نتیجه اختلاف نظر ممکن هستند. ماهیتا این نسخه شبیه یک قاعده «حق تقدم» برای ترافیک در یک میدان است. همانقدر که مقررات حق تقدم تجلی «حقیقت» یا «عدالت» هستند دموکراسی هم هست؛ از طرف دیگر این «تقدس زدایی» لزوما بدان معنی نیست که دموکراسی چیز بیخودی است، کما اینکه مقررات حق تقدم هم معمولا مفید محسوب میشوند، بدون اینکه کسی آنها را «مقدس» بداند یا به یک «نظام ارزشی» بچسباند.





یک سوء تفاهم که در نتیجه دیدن بحثهای ظاهرا بی پایان در کشورهای دموکراتیک برای بعضی پیش آمده این است که مکانیسم کلیدی دموکراسی «حرف زدن» است، در صورتی که این طور نیست و این بحثها حداکثر تدارک برای تصمیم گیری (متناوب) در مورد سرنوشت کشور از طریق صندوق رای هستند. سوء تفاهم بنیادی تر این است که گویا هدف این مکانیسم «کشف حقیقت» مثلا به واسطه عقل جمعی است. اگر کسی به این باور داشته باشد که میتوان (مثلا بوسیله بحث آکادمیک، مداقه فلاسفه، پژوهش دانشمندان، تعلیمات الهی، یا حتی محاسبات هوش مصنوعی!) به «نتیجه صحیح» رسید اصولا نباید نسخه دموکراسی (حَکَم نهایی: رای مردم) را بپذیرد! این ماهیتا شبیه این است که ما کاملا مطمئن باشیم که متهمی بی گناه است و به رغم آن او را به دلیل رای اکثریت یک هیئت منصفه اعدام کنیم. ضمنا این نوع انتقاد از دموکراسی پدیده جدیدی نیست، افلاطون هم با استدلالی که در اصل به همین نکته برمیگشت دموکراسی را جزو «بدترین شیوه های حکومت» محسوب میکرد.





بنیادیترین مشکلی هم که شبیه سازی دموکراسی در فضای مجازی پدید می آورد به همین سوء تفاهم باز میگردد: این که افراد تحریک میشوند موضوعات را درون فضای مجازی از طریق استدلال، ارائه شواهد، توفق کلامی یا امثال آن تعیین تکلیف کنند. چنین کاری اساسا ممکن نیست، یک حکمت کهن فلسفی میگوید: «شما نمیتوانید با استدلال کسی را وادار به پذیرش هیچ چیز بکنید ـ حتی اینکه به استدلال شما گوش بدهد ـ مگر اینکه او ابتدا باطنا پذیرفته باشد که استدلال به حساب میآید.» دقیقا همین هم یک مزیت اصلی نسخه دموکراسی (صندوق رای) است، چرا که از آن یک نتیجه مشخص (ولو غلط!) بیرون میآید. تلاش عبث برای کاری که ممکن نیست (تعیین تکلیف اختلافات سیاسی، که عمدتا به تضاد منافع باز میگردند، از طریق گفتگو ) به سرخوردگی منجر میشود. چون بازیگران منطقی تر این بازی را (ولو ناراضی) ترک میکنند صحنه به جنجالگرها واگذار میشود، که سعی میکنند همان کار (تعیین تکلیف جدل) را با ابزارهایی مانند تخریب شخصیت، فحاشی، لودگی و غیره پیش ببرند. چون این هم بوضوح به جایی نمیرسد نتیجه ای که غالبا در عمل حاصل میشود کاملا برعکس آن چیزی است که نیت یا ویترین بانیان این فورومها بوده: به جای همگرایی و تفاهم به واگرایی، حتی تنفر دامن زده میشود. این که ما این را به مشکلات شخصیتی افراد ارجاع بدهیم و سعی در «آدم سازی» داشته باشیم یک نسخه نا کارآمد است، چون خود هدف عملا دستیافتنی نیست (یک بار دیگر: اگر بود نیازی به نسخه «صندوق رای» نبود).






با وجود تمام این مشکلات میتوان در کشورهای دموکراتیک در برابر هزینه ای که
این قبیل بحثها ایجاد میکنندفوایدی را هم فرض کرد (مثلا اینکه افراد سپس
با سطح آگاهی بالاتری رای میدهند). متاسفانه این فرضیه هم رویهمرفته در
عمل تایید نمیشود، ولی ما فعلا به این موضوع نمیپردازیم و فرض میکنیم این
فایده در کشورهای دموکراتیک وجود دارد، حالا ربطش به کشور ما چیست؟





چون در ایران ما انتخابات دموکراتیک نداریم (اگر کسی معتقد است که داریم من با او صحبتی ندارم) این هزینه را پرداخت میکنیم، بدون اینکه بهره اش را ببریم. در واقع ما انواع ضرر های دیگر را هم تحمل میکنیم، مثلا چون حکومت ما مطلقا گوشش به این حرفها بدهکار نیست نقش «پوزیسیون» هم ناخواسته به دوش «اپوزیسیون» میافتد، چرا که از آنجا حداقل پاسخی دریافت میشود . انگیزه ناخود آگاه بسیاری از بحثهای درون اپوزیسیون همین است و نه اولویت خود موضوع. بحث جمهوری و پادشاهی که بماند، ما حتی بر سر فرق «سکولاریسم و لائیسیته» و حتی فرق «سرنگونی و براندازی» شاهد دعوا بوده ایم. در واقع بسیاری از دوستان فرهیخته ما به جای اینکه راه اساسی (ولی پرهزینه) تغییر رژیم را جدا دنبال کنند خود را با شبیه سازی تعاملات دموکراتیک در فضای مجازی سرگرم کرده اند (یک جوری مرا به یاد صوفیان در عهد مغول میاندازد).





تمام اینها به تشتت بیشتر در اپوزیسیون میانجامد، که البته حکومت هم از آن استقبال میکند (و بوسیله ترول هایش به آن دامن میزند). در اینجا «بالاترین» جایگاه ویژه دارد، چون گردانندگان آن (تحت لوای تکثر گرایی ) نه تنها به ترولهای حکومتی تریبون میدهند، بلکه اصرار دارند که به آنها حقوق مساوی بدهند، مسدود کردن آنها در فورومها (که در هر کشور دموکراتیکی مرسوم است) را غیر مستقیم مجازات میکنند، و «بالا آوردن» آنها با رای سازمانی را تحمل میکنند (حداقلش را گفتم). شخص مهدی یحیی نژاد در پاسخ به این انتقادات جمله جالبی گفته بود:





سایبری تو بالاترین با کارت شناسایی نمیاد که ما راهش ندیم!





این جمله _ در عصر جنگ سایبری و در حالی که کشورهای توتالیتر «ارتش ترولها» به راه انداخته اند _ اگر اعلام ورشکستگی نیست پس چیست؟ چطور ممکن است که کسی با ادعای تقویت دموکراسی ودر مقابل یک رژیم توتالیتر مجهز یک پلتفرم به راه بیاندازد و هیچ مکانیسمی (ولو ناقص) برای دفع عوامل حکومتی طراحی نکرده باشد؟ این شبیه این است که کسی یک موسسه بازدید از حیات وحش تاسیس کند، بعد شما را در یک وسیله نقلیه بی حفاظ وسط حیوانات درنده ببرد و به حال خود رها کند! حتی اگر او واقعا هیچ راهی به فکرش نمیرسید صداقت ایجاب میکرد که در معرفی پلتفرم (شبکه اشتراک لینک...) «دموکراسی» و غیره را درز میگرفت و به همان «لینکدونی» اکتفا میکرد.





و اما اوج «پرورزیون» نسخه دموکراسی این است که ما بخش سود آور آن (یعنی تعیین سرنوشت کشور) را به حکومت بدهیم، ولی بخش هزینه زای آن (یعنی بحث و جدل و تحمل نه تنها مخالف، بلکه ترولهای سادیست) را سهم اپوزیسیون قرار دهیم، بعد تازه از آنها طلبکار هم بشویم که به اندازه کافی «روادار» نیستند و باید «خود سازی» کنند تا لیاقت دموکراسی پیدا کنند!




https://is.gd/c9vvgc

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

طرز برخورد حضرت علی با مهمان

بیدار باشید، هیچ قِشری از جامعە از خیانت و کلاهبرداری سپاە در اَمان نیست‎

دوزخ سازان عمامه دار- بخش پنجم