بعد از «جمهوری جعلی»، اینک «دموکراسی مجازی»!

monty


در مورد «خیانت روشنفکران» (من ترجیح میدهم آن را حماقت نخبگان بنامم) در جریاناتی که به پدید آمدن رژیم فعلی انجامیدند بسیار نوشته شده است. ولی در سالهای اخیر ما یک خیانت رذیلانه (و این بار کمابیش آگاهانه) بخشی از نخبگان را در برابر چشمانمان مشاهده میکنیم که پتانسیل این را داشت که ما را حداقل برای یک نسل دیگر به بیراهه ببرد.





اجازه بدهید از پروژه «اصلاحات» شروع کنیم. بر خلاف تصور اغلب هموطنان این یک «کلک آخوندی» نبود، بلکه یک ترفند شناخته شده بود که در بسیاری از کشورها اجرا شده است: پس از اینکه جماعتی با هر روشی (حتی به ضرب دگنک) گلوگاههای مدیریتی و اقتصادی کشوری را اشغال کردند در ظاهر «قاشق و چنگال بدست میگیرند»، بر حاکمیت قانون تاکید میکنند (ترجمه: کس متعرض دستاوردهای ما نشود) و از گشایش و تعامل با دنیا صحبت میکنند (ترجمه: حالا که همه چیز دست ماست چرا «حالش را نبریم»).





این قبیل پروژه ها در کنار مهره های اصلی (غالبا افرادی که با استفاده از اهرمهای نهادهای امنیتی به موقعیتهای برتر اقتصادی و مدیریتی رسیده اند) دو گروه همکار دارند: نخبگان تکنوکرات و شرکتها و دولتهای خارجی.
در کنار انگیزه کاملا مشهود (منافع مالی) هر دو گروه یک توجیه هم دارندکه بویژه در مورد نظامهای برخاسته از انقلاب (مانند ج.ا.) به کار برده میشود: به جای راه پرهزینه براندازی این رویکرد به عنوان فن «رام کردن» این نظامها بوسیله «چیز خور کردن» مدیرانش مطرح میشود، منظور هم فقط پول نیست، تزریق نوعی «فرهنگ» است (کمابیش همان چیزی که «ارزشی های» ما از آن به عنوان «پروژه نفوذ» یاد میکنند).





این پروژه چندان هم مخفی نبود، سیاستمداران اروپایی و حتی آمریکایی علنا در باره آن صحبت کرده بودند، و «روشنفکران» خودمان هم در داخل و خارج در این باب کتابها و مقاله ها نوشته بودند (البته آنها هسته اصلی را که من بی تعارف گفتم با یک لعاب لفاظی میپوشانند).





در جبهه رسانه ای بارزترین نماد این نهضت بی بی سی فارسی بود، که رسالت اصلی اش «عادی سازی» ج.ا. تحت پوشش خبر رسانی «بی طرفانه و حرفه ای» بود. البته با این تعریف از «بی طرفانه» قاعدتا باید بی بی سی در دوران رایش سوم روند انتخاب سران محلی حزب نازی (حتی پس از تعطیل شدن رایشستاگ) را با آب و تاب پوشش میداد و در بحثهای تحلیلش هم اگر نه از یوزف گوبلز، حداقل از رودولف هس (چون نزد خودشان در زندان بود) یاری میگرفت. نقطه اوج فعالیت این بنگاه «جنبش سبز» بود، ولی اکنون بعد از چندین سال فوت کردن در پوست این نعش ظاهرا دوستان انگلیسی ما مطلب را گرفته اند، و همکاران ایرانیشان مانند مسعود بهنود هم به وادی جنون افتاده اند.





در فضای مجازی من وبسایت «بالاترین» را یکی از فاحشترین تلاشهایی که در این راه صورت پذیرفت میدانم. این وبسایت خود را اینگونه معرفی میکند:





بالاترین یک شبکه اشتراک لینک است که با ایدهٔ تقویت مهارت‌هایی چون تکثرگرایی، مدارا مداری و تمرین دموکراسی شکل گرفته است.





خیلی زیباست، نه؟ دقیقا همان چیزی که کمبودش در فضای داخل کشور احساس میشود.





ولی با یک نگاه عمیق تر این یک رویکرد کوته بینانه است که بویژه مخل راه براندازی است و خواسته یا نا خواسته آب به آسیاب استمرار طلبان میریزد.





«تمرین دموکراسی» در وضعیت فعلی کشور ما یک شعار توخالی و خیالی مانند «تمرین فضانوردی» است: ابتدا باید مشخص باشد چگونه میتوانیم به جایی برسیم که این مهارت به کارمان بیاید، وگرنه کل این داستان چیزی بیش از «سر کار گذاشتن» مردم نیست.





البته این مشکل فراتر از یک شبکه خاص مانند بالاترین بروز میکند و مختص جامعه ایرانی هم نیست: یک دهه پیش به هنگام ظهور شبکه های اجتماعی در اروپا نیز انتظارات خوشبینانه ای در مورد ظرفیت آنها برای «گسترش و تعمیق مشارکت دموکراتیک» وجود داشتند، ولی نسبتا سریع این خوشخیالی جایش را به هوشیاری داد، چرا که معلوم شد شبیه سازی دموکراسی در فضای مجازی بیش از مشارکت عملی به انفعال در پوشش «فعالیت مجازی» و بیش از همگرایی به واگرایی میانجامد. اکنون در نتیجه تجارب و تحقیقات مکانیسمهایی که منجر به این نتایج نامطلوب میشوند به خوبی شناخته شده اند، و معلوم شده که این یک نقص ماهوی است، و این جواب پیش پا افتاده که « باید آدمش را داشته باشیم یا پرورش بدهیم » برای مواجهه با آن ناکارآمد است.






در بخشهای بعدی این مقاله ما به جنبه های مختلف این مسئله و تبعات آن برای اهدافی که دنبال میکنیم میپردازیم.












https://is.gd/8Gdduh

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

طرز برخورد حضرت علی با مهمان

بیدار باشید، هیچ قِشری از جامعە از خیانت و کلاهبرداری سپاە در اَمان نیست‎

دوزخ سازان عمامه دار- بخش پنجم